قیمت چشم وگوش ودست وپا!!!
یکی، در پیش بزرگی از فقر خود شکایت میکرد و سخت مینالید. گفت: خواهی که ده هزار درهم داشته باشی و چشم نداشته باشی؟ گفت: البته که نه. دو چشم خود را با همه دنیا عوض نمیکنم.
گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه میکنی؟
گفت: نه.
گفت: گوش ودست و پای خود را چطور؟
گفت: هرگز.
گفت: پس هم اکنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شکایت داری و گله میکنی؟!بلکه تو حاضر نخواهی بود که حال خویش را با حال بسیاری از مردمان عوض کنی و خود را خوشتر و خوش بختتر از بسیاری از انسانهای اطراف خود میبینی. پس آنچه تو را دادهاند، بسی بیشتر از آن است که دیگران را دادهاند و تو هنوز شکر این همه را به جای نیاورده، خواهان نعمت بیشتری هستی!.
گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه میکنی؟
گفت: نه.
گفت: گوش ودست و پای خود را چطور؟
گفت: هرگز.
گفت: پس هم اکنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شکایت داری و گله میکنی؟!بلکه تو حاضر نخواهی بود که حال خویش را با حال بسیاری از مردمان عوض کنی و خود را خوشتر و خوش بختتر از بسیاری از انسانهای اطراف خود میبینی. پس آنچه تو را دادهاند، بسی بیشتر از آن است که دیگران را دادهاند و تو هنوز شکر این همه را به جای نیاورده، خواهان نعمت بیشتری هستی!.
* اثر امام محمد غزالی.
منبع