بررسی های اسلامی

شیطان وقلب آدمی

 

عظمت شیطان از کوچکی ماست؛ از این رو می‌تواند در همه وجود انسان رسوخ کرده و حتی قلب را نیز به چنگ آورد. ولی بیان دقیق‌تر آن است که قلب جای شیطان نیست و کسانی که شیطان قلبشان را احاطه کرده است، قلب ندارند.

 


عشق بى‏ طمع

در عشق بى‏ طمع مى ‏شود خود را دوست داشت امّا از خود چیزى نخواست و مى‏ شود مردم را دوست داشت و از آن‏ها طلب‏کار نبود و مى ‏شود خدا را دوست داشت براى خود عشق، امّا این که او چیزى عنایت مى‏ کند، بحثى دیگر است و بنده در کار مولاى خود اختیارى ندارد که به او فرمان دهد و امر و نهى کند. کسى که طمع در وجود اوست به هیچ وجه نمى ‏شود که عاشق شود. این که مى ‏گویند حتى نمک غذاى خود را از من بخواهید براى افراد عادى و ضعیف است که با پیشامد کاستى و ابتلایى، رفع آن را مى‏ خواهند نه براى عاشقانى که ریختن خویشتن خویش را بازى عشق یافته ‏اند. کسى که طمع از او برداشته مى ‏شود حتى سلام طمعى به اولیاى خدا ندارد. چنین کسى اگر به زیارت حضرت امام عصر (عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشریف) نایل گردد و حضرت بفرماید از من چه مى‏ خواهى، وى مى‏ گوید: وجود نازنین شما را به عشق! او بى ‏هوسِ بى هوس است؛ براى همین است که چیزى نمى‏ تواند در مسیر عشق اومانع شود و وى در عشق خود برش ندارد. چنین عشقى انقطاع ندارد و چنین عاشقى حتى اگر به جهنم برده شود فریاد: «إنّى أحبک» سر مى ‏دهد. این هوس و شهوت است که برش دارد و خستگى مى‏آورد و گاه حتى سبب نفرت مى‏شود. کسى که مى‏خواهد حظّ ببرد و در پى خوشامدهاى نفسانى است و از ضرر مى‏ گریزد و حساب و کتاب و عقل پخته براى ملاحظه‏ کارى و احتیاط دارد و در پى فنون و کسب فلوس است از هوس یا شهوت فراتر نمى‏ رود و علایق آن با باز و بسته شدن شیر شهوت است که وصل و قهرهاى لحظه ‏اى و آنى مى ‏آورد. البته کسى که طمع ندارد ولىّ خداست و چون عشق باید بدون طمع باشد؛ پس عشق حقیقى و خالص فقط در شأن اولیاى خداست و بس. عشق تنها در واصلان به توحید ذاتى و اهل ولایت است و غیر آنان نمى ‏شود که جایى بى ‏وفایى نکنند و به طمعى، جدا نشوند.

 


در وصف عشق

حقیقت این است که دنیا و ناسوت، جز عشق آن، تمام خوابی است که به اندک زمانی می‌گذرد. از دنیا، تنها عشق به خداوند و پدیده‌های اوست که می‌ماند و بس. عاشقی که بتواند ناز حق تعالی و بندگان او را به جان بخرد و جان خود را با صداقت تمام تقدیم دارد. این عاشق واصل به مقام ذات است که جز خدا و پدیده‌های او، دردی ندارد. عاشقی که فنا و تلاشی دارد و اهل بلا و درد و ولاست و چیزی جز فنا در بساط او نمانده است. کسی می‌تواند عشق داشته باشد که دارای جمعیت باشد و بلندای جمعیت جز با تَلاشی و فنا به دست نمی‌آید. کسی که به فنا می‌رسد، خداوند جای او می‌نشیند و من و ما از او برمی‌خیزد. فنای عشق سبب می‌شود عاشق تازه پر شود و احساس ضعف و کمبود در شخصیت و خالی بودن، از او برداشته شود و آرام گیرد.

این معجزه عشق است که تندی، خشونت، شیطنت، حسرت، عقده، مکر، ناآرامی، دل‌نگرانی، نیاز، دعوا، جنجال، اختناق، آشوب، آزار، ظلم، سخت‌دلی، قساوت، سستی، رخوت، بی‌عرضگی، ترس، سبک‌مغزی، عصبانیت، بغض، هوا، هوس، فقر، بزدلی، کینه، غل، دلخوری، دل‌سنگینی، دل‌چرکینی، وحشی‌گری، گستاخی، بی‌شرمی، اسارت، استکبار، استبداد، تجاوز، تعدی، فساد، طغیان، معصیت، دروغ، نفاق، ریا، سالوس‌بازی، عناد، سادیسمِ خشونت، مزاحمت، التهاب، اضطراب، قتل، غضب، مکر، فتنه، اکراه، غرور، خشکی، غم، اندوه، یأس، فلاکت و بدبختی، کجی، کاستی، توطئه، بدبینی، انتقام، جنایت، آلودگی، تلخی، تندی، دگمی، خشکی، بی‌مزگی، زورگویی و نقمت و در یک کلمه، هر هوسی را به تمامی از نفس می‌زداید.

بدترین آسیب آن نفسی که با عشق به دل نرسیده و ناپاک و چرکین شده است، این است که کم‌تر می‌تواند خود را مهار کند و خویش را از بدی و کژی دور سازد. صاحب چنین نفسی حاضر است برای گرفتن انتقام و بیرون ریختن چرکی که در دل دارد، دست به هر جنایتی آلوده نماید و هر حرمتی را بشکند و هر سخنی را بگوید و به هر صورتی سیلی بزند و به هر چهره‌ای آب دهان بیندازد و هر غیبت، تهمت و افترایی را به هر کسی ـ هرچند والاترین افراد زمان باشند ـ روا دارد و بدتر از همه، هر دلی را بشکند.

نفس اگر با مرحمت مهار نشود و ناپاک و چرکین گردد، برای آدمی هیچ نمی‌ماند و به‌راحتی هر گمراهی را می‌پذیرد و نابودی خود را با دست چرکین خویش امضا می‌کند و بر آن مهر نکبت می‌نهد. چنین کسی همواره آشفته و مضطرب است و رفته رفته به انواع وسواس دچار می‌شود. از بدترین آسیب‌های نداشتن مرحمت و کثیف بودن دل، واقع‌بین نبودن است. دلِ چرکین چنان به بدبینی گرفتار می‌شود که حتی تمیزی را چرک، محبت را سیاست، و صاحب محبت را بیهوده دنیای سیاست فریاد می‌کند.

نفسی که به محبت، مرحمت و عشق نیفتاده است «لطف زندگانی» و «ظرافت هستی» را درک نمی‌کند. این عاشق است که عشق سنگ، سوز بلبل و ناله شمع را درک می‌کند و همه را عین عشق می‌بیند و هیچ یک را سیاهی ظلمت و از غاسقات نمی‌یابد. او عشق فرشته‌ها و صفای ملکوت را نیز به نیکی می‌شناسد. او هر فرد ناسوتی‌ای را ملکوتی می‌سازد و ملکوتیان را به ناسوت می‌کشد. او ملکوتی به ناسوت می‌آید و ناسوتی به ملکوت می‌رود؛ به گونه‌ای که فرشتگان عاشق خود را به ناسوت خویش آلوده می‌کند.


چگونه سکته نکنیم؟


 


امروز راز مهمی را که حاصل تحقیق چندساله ام است به شما خواهم گفت:
می‌دانید بیشترین تعداد سکته، مربوط به اول صبح است!
چرا؟ این همان رازی است که به مردم گفته نشده!

وقتی فردی شام پرچربی بخورد،
حدود 8 ساعت بعد (یعنی نزدیک اذان صبح) شیرابه غذا از معده وارد روده‌ها شده و چربی زیادی جذب خون می‌شود.
به این ترتیب ویسکوزیته (چسبندگی) و غلظت خون بالا می‌رود و اول صبح سردترین موقع روز است
بدن در خواب بوده و ضربان قلب و فشار خون در پایین‌ترین حدّ خود است
پاها که دورترین نقطه به قلب هستند، با قلب در یک سطح افقی قرار دارند
پاها که سردترین نقطه بدن هستند، اغلب از پتو بیرون بوده و سردتر می‌شوند
به همه این‌ها، افزایش چربی و غلظت خون را هم بیفزایید تا پازل لخته شدن خون در انتهای پاها تکمیل گردد.

چنین فردی، وقتی صبح برای نماز یا دستشویی بیدار می‌شود، چندتا پله را بالا می‌رود یا برای خرید نان تا سرکوچه می‌رود؛
بدنش گرم شده و ضربان قلب بالا می‌رود، فشار خون بیشتر شده و لخته از پاها کنده شده و وارد جریان خون می‌گردد.
وقتی فرد حرکت می‌کند یا سر به سجده می‌گذارد، لخته وارد مغزش شده و رگی را مسدود می‌کند

اگر لخته وارد کبد شود، کبد می تواند خود را بازیابی کند!
اگر لخته وارد کلیه شود، کلیه بعدی هنوز کار میکند و شما به زودی متوجه اختلال کلیه نمیشوید
اگر لخته در پاها بماند، واریس ایجاد میکند
اگر لخته وارد قلب یا مغز شود، سکته خواهید کرد ...

پیشگیری:
1) امام صادق(ع) می‌فرمایند: چون انسان به چهل سالگی رسید، نباید شب‌ها غذای چرب بخورد که تا صبح سکته او را تهدید می‌کند. (کافی:ج6ص335)
2) اگر هم میهمانی بودید، کم بخورید!
3) حتماً بعد غذا، کمی سرکه یا آبلیموی طبیعی بخورید
4) قبل خواب چند لیوان آب بخورید (که سیراب شوید به‌حدی که برای دستشویی رفتن بیدار شوید) تا خون‌تان غلیظ نشود. چون غذاهای چرب، آب بدن را می‌کشند!
5) درفصل سرما پاهای خود را با پوشیدن جوراب گرم نگهدارید. کرسی بسیار مفید بوده و یکی از دلایل طول عمر و سکته نکردن قدیمی ها است.
درمان:
- درمان سکته بسیار مشکل است و اغلب اگر فوت نکنند، فلج خواهند شد که عمدتاً غیرقابل برگشت است. زیرا ضایعه مغز و اعصاب قابل ترمیم نیست!
- در کشورهای غربی آمپولی از ترکیبات بزاق زالو که سریعاً لخته‌ها را حل و برطرف می‌کند، در 3 ساعت اول به بیمار تزریق می‌شود.
- اگرچه این آمپول در کشور ما یافت نمی‌شود، اما بهتر از آن، زالودرمانی در ساعات اول سکته است.
اگر چند عدد زالو در شقیقه و پشت گوش انداخته شود، نیم ساعت بعد بیمار سرپا شده و بهبود می‌یابد. معجزه ای که بارها امتحان شده و جواب گرفته‌ایم.
- تأکید می‌کنم اینکار باید هرچه زودتر انجام شود؛ نه اینکه یک‌سال بعد، از همه جا ناامید و مستأصل، برای زالودرمانی ببرید که کمترین نتیجه را خواهید گرفت. زیرا مغز دیگر تخریب شده !

چه کسانی در خطرند؟
- کسانی که چربی شان بالا است
- یا غلظت خون دارند
- یا نمک زیاد مصرف میکنند
- کسانی که گرفتگی عروق دارند
- یا فشار خونشان بالاست
- کسانی که پاهای سردی دارند
- یا سابقه سکته در خانواده دارند
- کسانی که سن بالایی دارند. البته امروزه سن سکته به ده سالگی هم رسیده!

پس قبل از اینکه سکته کنید و کارتان به دست ورثه و بیمارستان و سرخانه بکشد،
1) پیشگیرانه زالودرمانی کنید تا گرفتگی های احتمالی در قلب یا مغزتان رفع شود
2) حجامت کنید که در رفع غلظت خون بسیار مؤثر است
3) بعد هر وعده غذا، کمی سرکه طبیعی در یک لیوان آب بنوشید
4) در خوراک خود، بخصوص وعده شام دقت کنید.
منبع:تبیان